خانه سرد و تاریک

انتهای آخرین کوچه

 

انتهای زیستن و مرگ دوباره

در پی یافتن  زندگی ،برای شفا

 برای یافتن خویشتن

برای خویش را دریافتن

برای همه عهد ها مان

 

برای همه آنکه مسئولیم 

حق زنبق  از سهم باغچه

قدر ادراک حشره،

از خش خش برگ زمستان

من از شب می نویسم   ، از انتهای سیاهی 

ولی تو از روز می آیی ، به رنگ روشنی

از کوچه اقاقیا

دختر بزرگ شهر آفتاب   

حضور خیس شب پره  گرد چراغ ، هوای سرد کویر

و هر بار که مقصد باز تسلیم است و شاهدی   

منت نهیم که وکیل و موکل تو باشی

نه هراسیم از شب ،نه ستیزیم با غم 

 

شاهد تنها باشیم  ، هر مصیبت ، هر شادی

همه جا نگاه کنیم  ، اتاق های تاریک دل را

بسپاریم به آب  ، رهاکنیم در باد

همه من ها را

هر کجا گله ای باشد ، همه از درد من است .