سلامم را تو پاسخ گوی؛ای آشنای دیر یافته

ای فراتر از تب تند عادت   از عشق

یافته ام روح پاکت در کلبدی سیمین

و نوازش کرده ام تاری از پیچک زلفانت در کف عریانی دستانم

ای ریسمان اسرارم

در حلقه نور تو یارب چه سخن ها که کشیدم  از عشق

از نیاز و اشتیاق

ای گوهر ایمانم ،

رازهای دیر یافته ام را بر جریده خواهم خواند 

شاید سفر کرده ای شوق رجوع یابد.

من همه محو شکوه،محو خواهش، محو سرور.

با تو خواهم ماند و چنگ در زلف زیبایت خواهم آویخت.

در مجاز اندر مجازش دل سپرده به مجازی از جنس بلور.

از عطر  یاس سپید.

دستت را به من بده و زخم بپوشان

ای سلاله پاک از نسل زیبایی.

حرمت چشمانت را به من بسپار ای گوشه راز خلقت.

قرنهاست شاید می شناسمت ای گل ،

شعر دلنشین عاشقی من.

 

و اینست کلام کویری این خانه...... .